تولد | ۱۳۲۲ میاندوآب , آذربایجان غربی |
مرگ | ۳۰ فروردین۱۳۵۱ تهران |
زمینه فعالیت | سیاسی |
ملیت | آیرانی |
مذهب | مسلمان شیعه |
نقشهای برجسته | از اعضاء مرکزی سازمان مجاهدین خلق |
علی باکری (۱۳۲۲میاندوآب - ۱۳۵۱تهران)، از اعضاء مرکزی سازمان مجاهدین خلق که پس از دستگیری توسط ساواک، در دادگاه نظامی به جرم «خرابکاری و برهم زدن امنیت کشور» ، اعدام محکوم شد.
وی برادر مهدی باکری و حمید باکری، از فرماندهان سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در جنگ ایران و عراق بود.
به سال ۱۳۴۱ با رتبه ۱ در مهندسی شیمیدانشکده فنی دانشگاه تهران به تحصیل پرداخت. وی از ابتدای دوره دانشگاه تحت تاثیر جریاناتی چون جبهه ملی دوم و نهضت آزادی بود و همان زمان در جریان رخداد ۱۵ خرداد بسیار متاثر شد. وی با داشتن پیش زمینه مذهبی به مطالعه آثار افرادی چون مهندس بازرگان و آیتالله مکارم شیرازی روی آورد. در سالهای دوم و سوم تحصیلش به نهضت آزادی گرایشی خاص پیدا کرد. در سال ۱۳۴۴ بود که با معرفی ناصر صادق در کلاسهای مطالعاتی مجاهدین خلق که توسط سعید محسن اداره میشد حضور یافته و اینگونه ارتباطش با مجاهدین کلید خورد. در سال ۱۳۴۵ با رتبه ۱ از دانشگاه فارغ التحصیل شد. بلافاصله پس از آن به تدریس در دانشگاه پرداخت. به سال ۱۳۴۸ به عنوان اولین فرد پس از هیئت موسس و بدیع زادگان، وارد کادر مرکزی سازمان شد. در سال ۱۳۴۹ از تدریس استعفاء داد و به بهانه ادامه تحصیل به بیروت رفت. در آنجا در مورد آموزشهای نظامی اعضای سازمان با مسئولان الفتح مذاکراتی انجام داد. در اواخر ۱۳۴۹ جهت شناسایی گروههای مبارز خارج از کشور به فرانسه رفت. اوایل ۱۳۵۰ به بیروت بازگشت. پس از تهیه مقادیری اسلحه و مهمات در تیر۱۳۵۰ همراه با محموله قاچاق به ایران بازگشت . اطلاعات اکتسابی وی در جریان سفر در اختیار سازمان قرار داده شد. در این زمان سرپرستی گروه شیمی سازمان را عهده دار بود.
در شهریور۱۳۵۰ همزمان با موج دستگیریهای اعضای سازمان به دام ساواک افتاد . پس از بازجوئی ، در دادگاه نظامی به اعدام محکوم شد. ۳۰ فروردین۱۳۵۱ حکمش اجرا شد.
زهرا باکری ، خواهر علی ، حمید و مهدی باکری در مصاحبهای با رادیو فردا اعلام کرد که : در جریان اعتراضات پس از انتخابات در ایران، «پسر برادرم را دستگیر کردهاند. بلایی سر ما آمده که زمان شاه نیامد . باور کنید یک ساواکی در خانه مرا نزد . زمان شاه من بعد از شهادت برادرم (علی) ، استخدام شدم . خواهرم در پست بالایی استخدام شد. مهدی دانشگاه قبول شد و تحصیل را شروع کرد. یک نفر در خانه ما را نزد . میگفتند خرابکار یا خانواده خرابکار ولی کسی جسارت نکرد در خانه ما را باز کند و به ما توهین کند. ولی در جمهوری اسلامی ما این توهینها را دیدیم».شهید محمد ابراهیم همت
محمد ابراهیم همت، در ۱۲ فرودین
۱۳۳۴ در شهرضا دیده به جهان گشود. دوران تحصیل خود را در زادگاهش گذراند.
وی در سال ۱۳۵۲ پس از اخذ دیپلم با نمرات عالی، وارد دانشسرای اصفهان شد.
محمد ابراهیم، پس از دریافت مدرک تحصیلی به سربازی رفت ودر این دوران با
برخی جوانان انقلابی و مخالف رژیم شاه آشنا شد.
محمد ابراهیم همت پس از
پایان دوره سربازی، در روستاهای زادگاهش، مشغول تدریس شد و در همین زمان با
تعدادی روحانی متعهد و انقلابی ارتباط پیدا کرد و از طریق آنان با شخصیت
امام خمینی (ره) آشنا شد. با گسترش تدریجی مبارزات علیه رژیم شاه، وی به
اقداماتی نظیر برپایی تظاهرات علیه رژیم، پخش اعلامیه ها، صدور قطعنامه ی
انحلال ساواک و هزاران فعالیت های انقلابی دیگر را طراحی و اجرا می کرد.
شهید
همت پس از پیروزی انقلاب اسلامی ایران، برای ایجاد نظم و دفاع از شهر
اقدام به راه اندازی «کمیته انقلاب اسلامی» در شهرضا نمود. از دیگر اقدامات
وی در شهرضا؛ پاکسازی شهر از حضور افراد شرور و قاچاقچی، سامان بخشیدن به
فعالیت های فرهنگی، تبلیغی منطقه و ایجاد امنیت در شهر بود. شهید همت نه
تنها در زادگاه خود به فعالیت های فرهنگی می پرداخت، بلکه در شهرهای
خرمشهر، بندر چابهار و کنارک استان سیستان و بلوچستان نیز مشغول بود. محمد
ابراهیم در سال ۱۳۵۹، برای مبارزه با گروهک های مزدوری چون «حزب رزگاری»،
به منطقه کردستان عازم شد و در آنجا نیز موفق به پاکسازی مناطق کرد از وجود
این گروهک ها شد.
شهید همت با آغاز جنگ تحمیلی عراق علیه ایران، در
جبهه های نبرد نیز حضور فعالی داشت. مهم ترین مسئولیت ها و عملیات هایی که
شهید همت فرماندهی آنان را برعهده داشت عبارت بودند از:
تشکیل تیپ محمد
رسول الله (ص) به همراه حاج احمد متوسلیان، به دستور فرمانده کل سپاه،
مسئولیت قسمتی از کل عملیات فتح المبین، مسئولیت عملیات بیت المقدس با سمت
معاونت تیپ محمد رسول الله (ص)، فرمانده قرارگاه ظفر در عملیات مسلم بن
عقیل، فرماندهی سپاه یازدهم قدر در عملیات والفجر مقدماتی و فرمانده عملیات
خیبر. سپاه یازدهم قدر شامل: لشکر ۲۷ حضرت رسول (ص)، لشکر ۳۱ عاشورا، لشکر
۵ نصر و تیپ ۱۰ سیدالشهدا بود.
سرانجام؛ محمد ابراهیم همت، در جریان
عملیات خیبر در غروب ۱۷ اسفند ۱۳۶۲، زمانی که وی برای بررسی موقعیت و وضعیت
جبهه به خط مقدم در محل تقاطع جاده های جزایر مجنون شمالی و جنوبی، رفته
بود، در همان جا بر اثر اصابت گلوله توپ در نزدیکی اش به همراه معاون خود،
اکبر زجاجی، به درجه رفیع شهادت نایل آمد و به اصرار خانواده اش، در کنار
امام زاده شاهرضا در زادگاهش به خاک سپرده شد.
شهید مهدی باکری
مهدی باکری، در سال ۱۳۳۳ هـ. ش در یک
خانواده متدین در شهرستان میاندوآب چشم به جهان گشود. دوران تحصیلات
ابتدایی و متوسطه را در ارومیه گذراند. وی در این سال ها و همزمان با شهادت
برادرش علی باکری توسط نیروهای ساواک، وارد جریانات سیاسی شد. یک سال پس
از اخذ دیپلم در رشته مهندسی مکانیکی دانشگاه تبریز قبول شد. وی در سال های
تحصیل دانشگاهی هیچ گاه دست از فعالیت های سیاسی خود نکشید. براساس اسناد
محرمانه به دست آمده وی توسط سازمان امنیت آذربایجان شرقی یعنی ساواک، زیر
نظر بود. شهید باکری در دوره سربازی، پس از صدور بیانیه امام خمینی (ره)،
مبنی بر ترک خدمت سربازی، در حالی که افسر وظیفه بود از پادگان فرار کرد و
تا پیروزی انقلاب اسلامی در سال ۱۳۵۷ به فعالیت های گوناگون سیاسی خود
ادامه داد.
مهدی باکری، پس از پیروزی انقلاب اسلامی، یکی از عضوهای فعال
در سپاه پاسداران انقلاب اسلامی بود. وی مدتی هم بنا به ضرورت، دادستان
دادگاه انقلاب ارومیه شد. شهید باکری با آغاز جنگ تحمیلی عراق علیه ایران،
به جبهه رفت ولی پس از دو ماه به ارومیه برگشت و در منطقه غرب سمت فرماندهی
سپاه را به عهده گرفت. وی در مدت مسئولیتش، تلاش های بسیاری را در برقراری
امنیت و پاکسازی منطقه از وجود مزدوران و ضد انقلابی ها انجام می داد. ولی
با اوج گیری جنگ، وی به منطقه جنوب کشور رفت و به عنوان فرمانده تیپ نجف
اشرف در عملیات فتح المبین باعث پیروزی لشکر ایران شد. باکری در عملیات فتح
المبین در منطقه «رقابیه» از ناحیه چشم مجروح شد. ولی مجروح شدن باعث نشد
شهید باکری از رهبری رزمندگان در علمیات بیت المقدس باز بماند. هرچند
نیروهای رزمنده در عملیات بیت المقدس نیز به پیروزی رسیدند، اما یک بار
دیگر، باکری در مرحله دوم عملیات از ناحیه کمر زخمی شد، به طوری که مرحله
سوم عملیات را از قرارگاه فرماندهی می کرد.
شهید باکری علاوه بر
فرماندهی عملیات های اشاره شده، فرماندهی عملیات های دیگری چون: عملیات
رمضان با سمت فرمانده تیپ عاشورا، عملیات مسلم بن عقیل با عنوان فرمانده
لشکر عاشورا، عملیات های والفجر مقدماتی و والفجر ۱، ۲، ۳ و ۴ با سمت
فرمانده لشکر عاشورا، عملیات خیبر و عملیات بدر را به عهده داشت. وی در
عملیات خیبر در جزیره مجنون برادرش، حمید باکری را از دست داد و خود نیز در
عملیات بدر به درجه رفیع شهادت نایل آمد.
مهدی باکری، بالاخره در روز
۲۵ اسفندماه سال ۱۳۶۳ در جریان عملیات بدر، با اصابت گلوله ای به سرش ،
مجروح شد و هنگام بازگشت به عقب با اصابت موشک به قایق حامل وی، قایق نیز
متلاشی شد و بدین ترتیب به آروزی دیرینه خود یعنی شهادت رسید.
آتش خشم اهالی قدس در برابر رژیم صهیونیستی شعلهور می شود
عملیات شهادت طلبانه دو جوان فلسطینی با استفاده از خودروی
شخصی در واکنش به حملات اشغالگران رژیم صهیونیستی به مسجد الاقصی، و خشم
اهالی قدس اشغالی از بی حرمتی به این مسجد، احتمال انتفاضه سوم را بیش از
پیش قوت می بخشد.
|
![]() |
سربازان اسرائیلی در حالی وارد مسجد الاقصی شدند که نیروهای اسرائیلی از حضور نمازگزاران در این مسجد جلوگیری کرده و در مقابل به یهودیان اجازه می دهند در صحن و حیاط های این مسجد حضور یابند.
تکاپوی اسرائیل برای تقسیم زمانی مسجد الاقصی
فلسطینی ها این اقدمات را در چارچوب تلاش اسرائیل برای تقسیم زمانی و مکانی مسجد الاقصی و تکمیل یهودی سازی این شهر اشغالی از طریق شهرک سازی و اقدامات سرکوبگرانه می دانند.
در بحبوحه این اقدامات تحریک آمیز و دو هفته پس از تلاش برای ترور یهودا گلیک خاخام افراط گرای یهودی و کشته شدن دو اسرائیلی با خودروی یک فلسطینی، روز گذشته نیز ابراهیم العکاری با خودروی شخصی خود گروهی از اسرائیلی ها را زیر گرفت که در نتیجه آن دو پلیس اسرائیلی کشته و عده ای از آنان نیز مجروح شدند و خود نیز به ضرب گلوله نیروهای اسرائیلی به شهادت رسید.
عملیات شهادت طلبانه العکاری تنها چند ساعت پس از آن صورت گرفت که چند فلسطینی در اثر یورش اسرائیلی ها به مسجد الاقصی مجروح شدند.
جنبش های حماس و جهاد اسلامی این عملیات شهادت طلبانه رو ستوده و حماس با صدور بیانیه ای اعلام کرد که العکاری از فرزندان ملت خود و تقدس مسجد الاقصی و شهر قدس انتقام گرفت.
ابوزهری سخنگوی جنبش حماس نیز اعلام کرد که عملیات شهادت طلبانه قدس « واکنش طبیعی به جنایت های اشغالگران در حق مسجد الاقصی و قدس اشغالی است».
در مقابل جان کری وزیر خارجه آمریکا این عملیات را تروریستی و عامل دامن زدن به تنش موجود دانسته و آن را محکوم کرد و همه را به خویشتنداری فراخواند.
اما چند ساعت پس از عملیات العکاری، پلیس اسرائیل اعلام کرد که یک خودروی که پلاک فلسطینی دارد سه شهرک نشین را در نزدیکی اردوگاه العروب در الخلیل در کرانه باختری زیر گرفت.
بنابر اعلام پلیس اشغالگر این خودرو سپس محل مزبور را به سمت جنوب ترک کرد و هنوز عملیات جستجو و گشت زنی برای یافتن آن ادامه دارد و ایست های نظامی ایجاد شده است.
این دو عملیات پس از آن انجام گرفت که نیروهای اشغالگر اسرائیلی روز گذشته از ورود نمازگزاران فلسطینی ها به مسجد الاقصی جلوگیری کرده و در عین حال در اقدامی تحریک آمیز به شهرک نشینان اجازه دادند تحت پشتیبانی وارد صحن مسجد الاقصی شوند از همین رو درگیری هایی در خیابان های قدس اشغالی رخ داد که در اثر آن دهها فلسطینی مجروح شده و تعدادی نیز دستگیر شدند.
لوبا سمری سخنگوی پلیس اسرائیل اعلام کرد: « دهها تظاهرات کننده با پرتاب سنگ و مواد آتش زا به سمت نیروهای اسرائیلی وارد جبل هیکل ( نام اسرائیلی برای صحن مسجد الاقصی) شدند».
به گفته سمری پلیس اسرائیل در اقدامی بی سابقه چند متر وارد مسجد الاقصی شد تا برخی موانعی را که جوانان فلسطینی ایجاد کرده بودند، از بین ببرد و در مسجد را به روی نمازگزاران فلسطینی بست.
اسرائیل با دشمنی علیه مسجد الاقصی به دنبال چیست؟
اما عدنان الحسینی استاندار قدس گفت: « این نخستین بار است که نیروهای اشغالگر با نفوذ به مسجد الاقصی تا منبر آن پیش رفتند و سخت که شاهد ورود یهودیان به مسجد الاقصی باشیم آن هم در شرایطی که از ورود ما به مسجد جلوگیری می شود و یهودیان و توریست ها به راحتی در صحن آن گشت می زنند، این وضعیت کنونی قدس در آن به سر می برد و این دموکراسی اسرائیلی است».
اما سوال این است که اسرائیل از شدت بخشیدن به اقدامات تحریک آمیز علیه مسجد الاقصی به دنبال چه هدفی است؟
اسرائیل تا پایان سال تقسیم زمانی الاقصی را تحقق میبخشد
راجح بکیرات رئیس آکادمی علوم و میراث الاقصی ویکی از مدیران مسجد الاقصی گفت « اسرائیلی ها با این اقدامات در تلاش برای تقسیم زمانی الاقصی هستند و می توان گفت که سال آینده آن را تحقق خواهند بخشید تا پس از آن تقسیم مکانی آن را آغاز کنند»
بکیرات افزود: « آنچه از آغاز سال جاری تا کنون شاهد بودیم نشان می دهد که میزان تقسیم از پنج درصد به 20 درصد افزایش یافته است و این افزایش شامل زمان هایی است که شهرک نشینان وارد حرم بیت المقدس می شوند و از ورود فلسطینی ها جلوگیری بعمل می آید، از همین رو تقسیم زمانی مسجد الاقصی تا پایان سال تحقق خواهد یافت».
به گفته وی مرحله کنونی و رخدادهای روزمره در مسجد الاقصی با سیاست کلی اسرائیلی علیه فلسطینی ها در قدس اشغالی هماهنگی دارد، و «اسرائیلی ها در صدد هستند به زور سلاح قدس را در اختیار گرفته و مسجد الاقصی را تقسیم کنند تا رویای صهیونیستی و بنای هیکل و یهودی سازی قدس تحقق یابد».
اسرائیل از دفن اموات در قدس جلوگیری میکند
بکیرات یادآور شد که دشمنی اسرائیل علیه فلسطینی ها در قدس حتی مردگان را نیز شامل می شود، زیر اآنان نمی خواهند هیچ عربی در قدس باقی بماند و هیچ عربی در آنجا دفن شود و تلاش های آنان برای از بین بردن گورهای این شهر به خوبی این سیاست را نشان می دهد».
وی با اشاره به سکوت عربها در برابر تجاوزات اسرائیلی ها تاکید کرد: « این اقدامات بر روحیه اهالی قدس و فلسطینی ها تاثیری نخواهد داشت و بی تردید در نهایت آتش انتفاضه جدید الاقصی روشن خواهد شد و با استناد به تاریخ می توان گفت که بیشتر انتفاضه ها از داخل مسجد الاقصی آغاز شد».
خاطراتی از شهید حسین خرازی
جنگ را فراموش نکنی
حسین خرازی تصمیم به ازدواج گرفته بود و برای عمل به این سنت نبوی از مادر من مدد جست، او با مزاح به مادرم گفته بود که: «من فقط 50 هزار تومان پول دارم و میخواهم با همین پول خانه و ماشین بخرم و زن هم بگیرم!» بالاخره مادرم پس از جستجوی بسیار، دختری مؤمنه را برایش در نظر گرفت و جلسه خواستگاری وی برقرار شد و آن دو به توافق رسیدند. او که ایام زندگیاش را دائماً در جبهه سپری کرده بود اینک بانویی پارسا را به همسری برمیگزید. مراسم عقد آنها در حضور رهبر کبیر انقلاب امام خمینی (ره) برگزار شد. لباس دامادی او پیراهن سبز سپاه بود. دوستانش به میمنت آن شب فرخنده یک قبضه تیربار گرنیوف را به همراه 30 فشنگ، کادو کرده و به وی هدیه دادند و بر روی آن چنین نوشتند: «جنگ را فراموش نکنی!» فردا صبح حسین تیربار را به پادگان بازگرداند و به اسلحهخانه تحویل داد و با تکیه بر وجود شیرزنی که شریک زندگی او شده بود به جبهه بازگشت.
عشق عاقل
در عملیات خیبر، دشمن منطقه را با انواع و اقسام جنگ افزارها و بمبهای شیمیایی مورد حمله قرار داده بود. حسین در اوج درگیری به محلی رسید که دشمن آتش بسیار زیادی روی آن نقطه میریخت. او به یاری رزمندگان شتافت که ناگهان خمپارهای در کنارش به فریاد نشست و او را از جا کند و با ورود جراحتی عمیق بر پیکر خستهاش، دست راست او قطع گردید. در آن غوغای وانفسا، همهمهای بر پا شد. «خرازی مجروح شده! امیدی بر زنده ماندنش نیست.» همه چیز مهیا گردید و پیکر زخم خورده او به بیمارستان یزد انتقال یافت. پس از بهبودی، رازی را برای مادرش بازگو کرد که هرگز به کس دیگری نگفت: «حالم هر لحظه وخیمتر میشد تا اینکه یک شب، بین خواب و بیداری، یکی از ملائک مقرب درگاه الهی به سراغم آمد و پرسید: «حسین! آیا آماده رفتن هستی، یا قصد زنده ماندن داری؟» من گفتم: «فعلاً میل ماندن دارم تا با آخرین توان، به مبارزه در راه دین خدا ادامه دهم.» به همین جهت او تا لحظه آخر، عنان اختیار بر گرفت و هرگز از وظیفهاش غافل نماند.
دعوت پرفیض
حسین دو روز قبل از شهادتش گفت: «خودم را برای شهید شدن کاملاً آماده کردهام.» او که روحی متلاطم از عشق خدمت به سربازان اسلام داشت وقتی متوجه شد ماشین غذای رزمندگان خط مقدم در بین راه مورد اصابت گلوله دشمن قرار گرفته است به شدت ناراحت شد و با بیسیم از مسئولین تدارکات خواست تا هر چه زودتر، ماشین دیگری بفرستند و نتیجه را به او اطلاع دهند. پس از گذشت چند ساعتی ماشین جلوی سنگر ایستاد و حاج حسین در حالی که دشمن منطقه را گلوله باران میکرد برای بررسی وضعیت ماشین از سنگر خارج شد. یکی از تخریبچیها در حال مصاحفه با او میخواست پیشانیاش را ببوسد که ناگهان قامت چون سرو حسین بر زمین افتاد. اصلاً باورم نمیشد حتی متوجه خمپارهای که آنجا در کنارمان به زمین خورد، نشدم. بلافاصله سر را بلند کردم. ترکشهای موثر و درشتی به سر و گردن او اصابت کرده بود. هشتم اسفند سال 1365 بود و حاج حسین از زمین به سوی آسمان پرکشید و پیشانی او جایگاه بوسه عرشیان گشت
آخرین دیدار
در مدت جنگ من و پسرم 2 همرزم بودیم. حسین فرمانده لشگر بود و من اغلب به امور تدارکاتی و امدادگری میپرداختم. اول اسفند سال 1365 به بیمارستان شهید بقایی اهواز آمد و در حالی که با همان یک دست رانندگی میکرد در حین گشت داخل شهر، شروع به صحبت کرد: «بابا من از شما خیلی ممنونم چون همه از شما راضی هستند به خصوص رییس بیمارستان، مرحبا بابا، سرافرازم کردی.» من که سربازی در خدمت اسلام بودم گفتم: «هر چه انجام دادهام وظیفهای در راه نظام مقدس جمهوری اسلامی بوده، کار من در مقابل این خدمت و فداکاری که تو انجام میدهی، هیچ است و اصلاً قابل مقایسه نیست.» این آخرین دیدار ما بود و سالهاست که مشام جان من از عطر خوش صحبتهای حسین در آن روز معطر است
راننده قایق
یک روز قرار بود تعدادی از نیروهای لشگر امام حسین (ع) با قایق به آن سوی اروند بروند. حاج حسین به قصد بازدید از وضع نیروهای آن سوی آب، تنهایی و به طور ناشناس در میان یکی از قایقها نشست و منتظر دیگران بود. چند نفر بسیجی جوان که او را نمیشناختند سوار شده، به او گفتند: «برادر خدا خیرت بدهد ممکن است خواهش کنیم ما را زودتر به آن طرف آب برسانی که خیلی کار داریم.» حاج حسین بدون اینکه چیزی بگوید پشت سکان نشست، موتور را حرکت داد. کمی جلوتر بدون اینکه صورتش را برگرداند سر صحبت را باز کرد و گفت: «الان که من و شما توی این قایق نشستهایم و عرق میریزیم، فکر نمیکنید فرمانده لشگر کجاست و چه کار میکند؟» با آنکه جوابی نشنید، ادامه داد: «من مطمئنم او با یک زیرپوش، راحت داخل دفترش جلوی کولر نشسته و مشغول نوشیدن یک نوشابه تگری است! فکر میکنید غیر از این است؟» قیافه بسیجی بغل دستی او تغییر کرد و با نگاه اعتراضآمیزی گفت: «اخوی حرف خودت را بزن». حاج حسین به این زودیها حاضر به عقبنشینی نبود و ادامه داد. بسیجی هم حرفش را تکرار کرد تا اینکه عصبانی شد و گفت: «اخوی به تو گفتم که حرف خودت را بزن، حواست جمع باشه که بیش از این پشت سر فرمانده لشگر ما صحبت نکنی اگر یک کلمه دیگر غیبت کنی، دست و پایت را میگیرم و از همین جا وسط آب پرتت میکنم.» و حاج حسین چیزی نگفت. او میخواست در میان بسیجی باشد و از درد دلشان با خبر شود و اینچنین خود را به دست قضاوت سپرد
حضور در جبهه
قلب جبهههای غرب و جنوب از ابتدا در حضور عاشقانه او میتپید و جبهه مجذوب تکاپوی خالصانهاش، برگی زرین از آغاز تا انتها را نقش داد.
نام عملیات |
تاریخ عملیات |
مسوولیت شهید |
|
1 |
ثامن الائمه | 05 /07/1360 | فرماندهی محور |
2 |
طریق القدس | 08 /09/1360 | فرماندهی محور |
3 |
فتح المبین | 02 /01/1361 | فرماندهی تیپ امام حسین (ع) |
4 |
بیت المقدس | 10 /02/1361 | فرماندهی تیپ امام حسین (ع) |
5 |
رمضان | 23 /04/1361 | معاونت عملیات سپاه سوم |
6 |
محرم | 10 /08/1361 | معاونت عملیات سپاه سوم |
7 |
والفجر مقدماتی | 17 /11/1361 | معاونت عملیات سپاه سوم |
8 |
والفجر 1 | 21 /01/1362 | معاونت عملیات سپاه سوم |
9 |
والفجر 2 | 29/04/1362 | فرمانده لشگر امام حسین (ع) |
10 |
والفجر 3 | 07/05/1362 | فرمانده لشگر امام حسین (ع) |
11 |
والفجر 4 | 27/07/1362 | فرمانده لشگر امام حسین (ع) |
12 |
خیبر | 03/12/1362 | فرمانده لشگر امام حسین (ع) |
13 |
بدر | 19/12/1363 | فرمانده لشگر امام حسین (ع) |
14 |
والفجر 8 | 20/11/1364 | فرمانده لشگر امام حسین (ع) |
15 |
کربلای 4 | 03/10/1365 | فرمانده لشگر امام حسین (ع) |
منبع : aviny.com